رمان کره ای مشق زندگی 인생의 숙제 از نویسنده کره ای 백원달
محصولات مرتبط
کتاب لغات عربی Practice Makes Perfect Arabic Vocabulary With 145 Exercises عربیک وکبیولری
پک 10 جلدی کتاب های گرامر تاک تو می این کرین با تخفیف Talk To Me In Korean Grammar Textbook Levels 1-10
کتاب 2000 لغت کره ای ترجمه انگلیسی 2000Essential Korean Words Intermediate
- محصول سال 2020년 11월 25일
- از پرفروش ترین رمان های زبان کره ای
- مناسب برای آشنایی با ادبیات کره جنوبی
- معرفی کتاب
حالا فراموش کرده ام چه چیزی را دوست دارم
چگونه خود واقعی خود را پیدا کنید در حالی که زندگی روزمره همیشه یکسان است
این مقاله آنقدر قابل ربط است که به نظر می رسد داستان خودم است و من را غمگین، غمگین، خنده دار و تقریباً همه چیز می کند.
وقتی صبح سر کار می روید، کار می کنید، از سر کار به خانه می رسید، غذا می خورید و کارهای مختلف دیگری انجام می دهید، ساعت 11 شب است. "چرا واقعا الان ساعت 11 است؟ مزخرف. «من کار زیادی انجام نداده ام.» می خواهم از زمانی که باقی مانده نهایت استفاده را ببرم، اما نمی خواهم کاری انجام دهم. در واقع هیچ کاری برای انجام دادن وجود ندارد. حتی امروز هم عادت دارم زیر پتو با چراغ خاموش به شبکه های اجتماعی نگاه کنم. آیا زمان من نیز مانند صفحه بی معنی تلفن همراه می گذرد؟ اما نمی دانم چه کنم. من شنیدم که بقیه هم همینطور بودند، پس تحمل کردم و حالا فراموش کرده ام چه چیزی را دوست دارم. نام من یونا پارک، کارمند اداری 33 ساله است.
یونا از "تکلیف زندگی" یک روز مشغول نظافت بود و دفتر خاطراتی را که در دوران دبستان از آن استفاده می کرد، در کمد خود پیدا کرد. وقتی دفتر خاطرات را صفحه به صفحه می خوانم، به طور مبهم خاطرات را به یاد می آورم. وقتی جوان بودم خیلی دوست داشتم بنویسم. اگر به آن فکر کنید، هیچ دو روزی دقیقاً یکسان نبود. بعضی روزها خیلی باهوش بودم، بعضی روزها خوش شانس بودم و اتوبوس زودتر می آمد و بعضی روزها طعم قهوه بهتر می شد. بله، این روال هر روز یکسان است، اما هرگز نمی دانید فردا چه اتفاقی خواهد افتاد.
آنچه واقعاً مهم است این است که به خودتان نگاه کنید. چی بود که دوست داشتم؟ خوشحال بودی چیکار میکردی؟ آخرین باری که روی چیزی واقعا سخت کار کردید کی بود؟ ممکن است عدهای بخندند، اما یونا تصمیم میگیرد شعری بنویسد تا هر وقت وقت داشت در مسابقه ادبی بهار شرکت کند. داستانی درخشان در مورد یافتن خود واقعی خود.
책소개
이제는 내가 좋아하는 게 뭔지도 잊어버렸어
일상이 늘 똑같은 것처럼 느껴질 때, 진짜 나를 찾아가는 법
너무 내 얘기 같아서 찡하고 서글프고 웃기고 막 다 하는 공감 백배 에세이.
아침에 출근해서 일하고 퇴근하고 밥 먹고 이것저것 하다 보면 벌써 밤 11시. ‘진짜 왜 지금 11시냐고. 말도 안 돼. 별로 한 것도 없는데.’ 남은 시간이라도 알차게 보내고 싶은데 아무것도 하기 싫다. 사실 할 것도 없고. 오늘도 불 꺼진 이불 속에서 습관적으로 SNS를 본다. 의미 없이 흘러가는 핸드폰 화면처럼 나의 시간도 그렇게 흘러가는 걸까? 하지만 뭘 해야 할지 모르겠다. 남들도 다 그런다길래 참고만 살았더니 이제는 내가 좋아하는 게 뭔지도 잊어버렸다. 내 이름은 박유나, 서른셋 직장인.
『인생의 숙제』의 유나는 어느 날 대청소를 하다가 옷장에서 초등학교 때 쓰던 일기장을 발견한다. 일기장을 한 장 한 장 읽어나가면서 어렴풋이 기억을 떠올린다. 어렸을 때 글쓰기를 참 좋아했었다는 걸. 그러고 보면 완전히 똑같은 날은 하루도 없었다. 어떤 날은 유난히 머리가 잘되고, 어떤 날은 운 좋게 버스가 일찍 오고, 어느 날은 커피 맛이 더 좋았다. 그래, 매일 똑같은 일상이지만 내일 무슨 일이 일어날지 몰라.
정말 중요한 건 나 자신을 들여다보는 것이다. 내가 좋아하는 게 뭐였지? 뭐할 때 행복했었지? 뭔가를 진짜 열심히 해본 게 마지막으로 언제였더라? 누군가는 비웃을지도 모르지만, 유나는 시간이 날 때마다 신춘문예에 투고할 시를 써보기로 한다. 반짝거리던 진짜 나를 찾아가는 빛나는 이야기.
دیدگاه خود را بنویسید